آرمان ولایت

جبهه وبلاگ نویسان مطالبه گر انقلاب اسلامی

آرمان ولایت

جبهه وبلاگ نویسان مطالبه گر انقلاب اسلامی

آرمان ولایت

‌‌﷽🌸           


✍توکل بر خدایت کن؛

       کفایت میکند حتما؛

           اگر خالص شوی با او؛

                  صدایت میکند حتما"؛


اگر بیهوده رنجیدی؛

    از این دنیای بی رحمی؛

          به درگاهش قناعت کن؛

                    عنایت میکند حتما"؛


دلت درمانده میمیرد؛

      اگرغافل شوی از او؛

         به هر وقتی صدایش کن؛

                    حمایت میکند حتما"؛


خطا گر میروی گاهی؛

      به خلوت توبه کن با او؛

          گناهت ساده میبخشد؛

                     رهایت میکند حتما"؛


به لطفش شک نکن؛

        اگر دنیا حقیرت کرد؛

                تو رسم بندگی آموز؛

                   حمایت میکند حتما"؛


اگر غمگین اگر شادی؛

      خدایی را پرستش کن؛

               که هر دم بهترینها را؛

                    عطایت میکندحتما ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۲۲
انتظار ...

خدای من نمیدانم گاهی کجای دنیا گم ات میکنم در هیاهوی بازار … در خستگی هنگام نماز ! در وسوسه های نفس ام… نمیدانم…. اما ، گاهی تو را گم میکنم مثل کودکی که در بازار دستان مهربان مادرش را رها کرده به تماشای عروسکی مشغول است…! بعد میبیند مادرش نیست و هیچ عروسکی او را خوشحال نمیکند…! به کودکی ام بنگر… هرچند خودم تو را گم میکنم اما ….تو پیدایم کن…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۰۷:۵۳
انتظار ...

افلاطون را گفتند : چرا هرگز غمگین نمیشوی؟ 

گفت دل بر آنچه نمی ماند

 نمی بندم.

فردا یک راز است، نگرانش نباش. 

دیروز یک خاطره بود، حسرتش را نخور

و امروز یک هدیه است، قدرش را بدان و از تک تک لحظه هایت لذت ببر.


از فشار زندگی نترسید به یاد داشته باشید که فشار توده زغال سنگ را به الماس تبدیل میکنه ...

نگران فردایت نباش خدای دیروز و امروز خداى فردا هم هست ...

ما اولین بار است که بندگی میکنیم. ولى او قرنهاست که خدایى میکند پس به خدایى او اعتماد کن و فردا و فرداها را به او بسپار ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۱۹
انتظار ...
برادرم ، من در این گرمای تابستان چادر سر میکنم ، سخت است ولی تنها ٣ ماه است ، چادر آزادی حرکت و دستانم را می گیرد ،سخت است ولی نه زیاد،چادر سر کردن مسئولیت می آورد و انتظار ، ولی تمام اینهاسخت تر از کار تو نیست ، سخت تر از کار تو نیست که باید درتمام طول سال سر به زیر راه بروی و از میان شیاطین متحرک کوچه ها و خیابان ها، از میان بانوانی که نتوانسته اند خودنماییشان را کنترل کنند ، سالم رد شوی ،از تو سخت تر نیست که همیشه باید مراقب خودت باشی وقتی می خواهی بیرون بروی یا فیلمی ببینی یا به اینترنت وصل شوی زیرا شیاطین برایت کمین کرده اند . از تو سخت تر نیست که در این هجوم بی مهابای وسوسه های دل فریب و پلیدی های نا جوانمردانه باید پاک باقی بمانی.و خداوند مرد را قوی آفرید زیرا وظیفه ات بسی سنگین تر است و اگر در این آزمون ها پیروز شدی ،مردی خدایی میشوی!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۵ ، ۰۶:۴۶
انتظار ...

ای فرزند آدم

آنان که با من قهر کرده اند و از من بریده اند اگر می دانستند چه اندازه به دیدارشان مشتاقم و انتظارشان را می کشم

آنان که با من به دشمنی برخواسته و در مقابل اقتدار و عظمت من تیغ پیکار و کارزار کشیده اند اگر می دانستند چه مایه به دوستی و مهرشان دل بسته ام

آنان که روی از درگاه من برگردانده اند اگر می دانستند چقدر دلم برایشان تنگ شده است اگر می دانستند بند بند وجودشان به شوق من از هم می گسست

و پاره های جانشان به اشتیاق از هم می گسیخت و دل و قلبشان از خوشی آب می شد اگر می دانستند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۱۴
انتظار ...

مامور سرشماری:
سلام مادرجان میشه لطفا بیای دم در؟سلام پسرم...بفرما؟از سرشماری مزاحمت میشم.مادر تو این خونه چند نفرید؟اگه میشه بروشناسنامه‌هاتونو بیار که بنویسمشون...
مادر آهسته و آروم لایِ در رو بیشتر باز کرد...سر و ته کوچه رو یه نگاهی انداخت...چشماش پراشک شد و گفت:پسرم، قربونت برم، میشه مارو فردا بنویسی...!!!؟؟؟مأمور سرشماری، پوزخندی زد و گفت:
مادر چرا فردا؟مگه فردا میخواید بیشتر بشید؟برو لطفاً شناسنامت‌ رو بیار وقت ندارم.آخه...!!!پسرم ٣١ سالِ پیش رفته جبهه...هنوز برنگشته...شاید فردابرگرده...!!!بشیم دو نفر...!!!میشه فردابیای؟؟؟توروخدا...!!!
مأمور سرشماری سرش‌رو انداخت پایین و رفت...مغازه دار میگفت:
الان ٢٩ ساله هر وقت از خونه میره بیرون،کلیدِ خونش‌رو میده به من و میگه:آقا مرتضی...!!!اگه پسرم اومد، کلیدرو بده بهش بره تو...
چایی هم سرِ سماور حاضره...
آخه خستس باید استراحت کنه...
شادی روح همه اونایی که از جان خودشون گذشتند و رفتند تا ما باشیم ، صلوات
✿ ❀ ✿ ❀ ❀ ✿ ✿ ❀ ❀
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۰۶:۴۴
انتظار ...
عفیف بمان بانــو
در را ببند
بگذار در بزنند
بگذار بگویند مهمــان نواز نیستــی..!
بگذار بگویند......
اینگونـه هر کسـی حریم دلت را لمس نمی کند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۰۶:۴۳
انتظار ...
سر تا پا را خلاصه کنم می شوم مشتی خاک که ممکن بود خشتی باشد در دیوار یک خانه یا سنگی در دامان یک کوه یا قدری سنگ ریزه در انتهای یک اقیانوس شاید خاکی از گلدان یا حتی غباری بر پنجره اما مرا از این میان برگزیدند برای نهایت برای شرافت برای انسانیت...
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای نفس کشیدن، دیدن، شنیدن،فهمیدن و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید من منتخب گشته ام برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داد به انتخاب به شوریدن به محبت وای بر من اگر قدر ندانم...
ای کاش ادم ها قدر این همه نعمت خدادادی را می دانستند و آنها را به حراج نا محرمان نمی گذاشتند...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۵ ، ۰۶:۳۳
انتظار ...
فراموش نکن که:
انسان مانند رودخانه است؛
هر چه عمیق تر باشد آرامتر است.
انسان بزرگ بر خود سخت می گیرد
و انسان کوچک بر دیگران.
انسان قوی از خودش محافظت میکند
و انسان قویتر از دیگران.
وقطعاً این قدرت را فقط میتوان در پناه پروردگار داشت.
هرکس که به او نزدیک تر است، قدرتمندتر است،
آرامتر و متواضع تر است.
و تابش نور او را میتوان در تمامی جوانب زندگی اش دید...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۵ ، ۰۶:۴۱
انتظار ...

بانو.. همانطور که حیایت،حجابت،وقارت تورا از برخورد صمیمانه با نامحرم باز میدارد.. همانطور که وقتی نگاهی آزارت میدهد رویت را محکم تر میگیری.. اینجاهم درفضای مجازی رویت را محکم تر بگیر.. درقالب کلمات...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۵ ، ۰۶:۴۰
انتظار ...