آرمان ولایت

جبهه وبلاگ نویسان مطالبه گر انقلاب اسلامی

آرمان ولایت

جبهه وبلاگ نویسان مطالبه گر انقلاب اسلامی

آرمان ولایت

همسفر عشق

دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۵۳ ق.ظ

آنروز که برای بستن پایم از اتوبوس پیاده شدم تا بوی داروی آن بچه های دیگر را اذیت نکند دیدم که حاج آقا آرام آرام با همان پایی که به این کشور هدیه اش کرده و با دوعصایی که حال دیگر پس از این با او انس گرفته جلو آمد و از من دلجویی کرد 

و لحنش دقیقا مثل لحن پدرم پرمهر و دلنشین بود و این موجب شد برای لحظاتی غربت را از یاد ببرم، هنگامی که برایم حرف می زد احساس می کردم دیگر پایم درد ندارد،چون داشت برای آسایش من حرف می زد، راجع به درد من...راجع به پایی که خود آن را جا گذاشت،از داشتن آن محروم است...

محروم که نه...

به هرحال هر فرشته ای تنها به دو بال نیاز دارد تا دست و پا و...

چگونه می توان به آسمان عروج کرد درحالیکه وابستگی هایی تو را از پروازت منع می کنند؟ما خدا را از کودکی در آسمان می بینیم، چگونه می توان به خدا پیوست درحالیکه تعلقاتی خاطر تو را پر کرده اند؟

انسان با روحش پرواز می کند،جــــســـم بر او سنگین است.

وقتی با حاج آقا درمورد حسب حالش صحبت می کردم، فاصله ی چشمانم تا چشمانش کمتر از ٣٠ سانت بود ولی در عمق نگاهش دنیایی بود که برای من مبهم بود، من آمده بودم تا این دنیا را بشناسم.

ازش پرسیدم پسر بچه ی ١٦ ساله چرا؟ گفت باور...

پرسیدم چرا بعد از مجروحیت دوباره به جبهه بازگشتی؟ گفت باور...

این باور چیست؟ آیا حسی جدید است؟

چرا فاصله ی چشمانمان کوتاه بود و فاصله ی دنیایمان فرسنگ ها؟

چرا او به کویر جور دیگری می نگریست؟جور دیگری نماز می خواند؟چرا وقتی نام همرزم هم سن و سالش"محمد" را به زبان می آورد چندصد محمد از پیرامونش زاده می شد؟چرا آب برای او معنای دیگری داشت؟

معنای تشنگی نداشت...

معنای شرف داشت...

معنای رفاقت داشت...

معنای باور داشت...

وقتی جای خالی پای مقدسش را که برای آسایش امثال من آسمانی کرده، می بینم از درد پایم خجالت می کشم، از ضجه دردهای شبانه ام خجالت می کشم، از مداوا کردنش خجالت می کشم، از عکس گرفتنم خجالت می کشم...

عکس از چه بگیرم؟ مگر از باور می توان عکس گرفت؟

مگر از احساس می توان تصویر ساخت؟

مگر معنای بی نهایت را می توان در قالب حروف و ترکیب رنگ های محدود تعریف کرد؟

باور تجربه می خواهد نه قلم...

پرواز دل کندن می خواهد نه بهانه...

دیدار باور می خواهد نه پای رفتن...

باور ایمان می خواهد نه ریا...

ایمان اعتماد می خواهد نه صرفا اعتقاد...

اعتماد عــشــق می خواهد نه صرفا عقل...

عشق چه می خواهد؟

 چشمانت را ببند و به قلبت رجوع کن...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۱۱
انتظار ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی