خانمها را باهم راهی خانه میکنیم و خودمان می مانیم برای جمع و جور کردن مسجد. الهام شاید کمی دلخور باشد که دیرتر میرویم؛ اما ساکت است. چشمم که به چشمان سرخش می افتد، دلشوره میگیرم؛ نمیدانم چرا؟ چیز عجیبی نیست که بعد از دعای کمیل چشمانش سرخ باشد. خودم هم چشمانم سرخ است شاید. چشم ها رازدار خوبی نیستند. هرچقدرهم که اشکهایت را پاک کنی، سرخی و ورم چشمانت لو میدهند همه چیز را.