پناه بر خدا از اسب ترواها و خفتگان مست

اکنون عده ای در حال نوشتن مابقی این داستان تلخ هستند!
چهکسانی!؟
خشایارشاههایی که جامه فریدونهای ضحاککش را از تن برون کرده تا جامه ریای دینداریهایِ مردخایپسند بر تن کنند و سلطنت به راه اندازند!!
چهکسانی!؟
همانهای که ترازوی عدالت را به نفع شاهزادگان تعادل بخشیدهاند!!
چهکسانی!؟
همانهایی که پارچه سبز جنبششان دیگر تنها به قبر مردخای و استر قداست نمی بخشد!
چهکسانی!؟
همانهایی که پارچه سبز جنبش نامقدس خود را این بار بر روی تلگرام و امثال آن کردهاند و بالای سر آنها حاجتهای دنیای بی خدای خود را میطلبند!
و سوار بر اسب نفوذ تلگرام به مرزهای باور و شکوه یک ملت تازیوار میتازند!
تا نوادگان مردخای و استر شنوندگان رازهای مگویِ یک ملت از سرگذشت تا سرنوشت اش باشند!
کار به جایی رسیده است که اکنون دیگر نوادگان مردخای و استر به خوبی میدانند که هر ایرانی کجا و چرا چه میپوشد، چه میخورد، چه میگوید و چگونه فکر میکند!!!
و دیگر حال نوادگان استر و مردخای در هر ساعت از شبانه روز که میتوانند به راحتی به هر ایرانی بگویند کجا و چرا چه بپوشد، چه بخورد، چه بگوید و چگونه فکر کند! خلاصه همه چیز دیگر تحت پوشش نفوذ نوادگان استر و مردخای و خشایارشاههاست!
و در اینجاست که باید گفت قطعا اگر ملت با همین فرمان پیش بروند، آیندگان درباره آن بخش از تاریخ حتما خواهند گفت چه سرنوشت شرمآور و اسف باری!...
چند بچه صهیونیست، سوار بر چند خشایارشاه، حدود چهل میلیون ایرانی را به فقط به عشق چند استیکر باب اسفنجی و آپشن نرمافزاری وادار کردند تا یک کشور هشتاد میلیونی را نابود کنند!...
پناه بر خدا از اسب ترواها و خفتگان مست،
از خشایارشاه خودپرست و از استر و مردخایهای پَست...